روزنوشت های یک عدد جوجه رنگی:))

داستان آدماس....نشستیم دور هم...زندگیمونو میکنیم.

روزنوشت های یک عدد جوجه رنگی:))

داستان آدماس....نشستیم دور هم...زندگیمونو میکنیم.

حرفای جامونده

حرف قبل از خوابم نمیاد..

فقط...

الان که به زندگیم نگاه میکنم، پر از حسرته...

خیلی چیزا میشد جور دیگ ای باشه:)))

شب به عشق...

+راستی فندوق...میدونم زود خوابیدی که نیومدم کامنت بذارم...اما موفقیت حقته...و من میدونم ک تو بهش میرسی:)) از الان بهت تبریک میگم صندلی خوشمزتو...

و کلی آرزوی قشنگ دارم برات:))

+لازم به ذکره ک نمیدونم این پستو قراره بخونی یا ن :دی

+حواست باشه بهمون....غصت کم:)

..

این حرف زدنا...حس عجیبی داشت..

فقط فهمیدم بالاخره آروم میگیریم....دلم آروم شد:))

بعلهههههه

جوجه رنگی  خوب و خوشحالهههههه:دی

خواستم در شادی من شریک باشین‌..فعلا همین^_^

+هیج دلیلیم نداره ها...همینطور الکی...با یه دوست قدیمی هم حرف زدم‌...شاید دلیلش اونه...ولی خوشحالم:)))))

حرفای جامونده

در حال بیهوشیم....اگ بازم خوابم نپره...

احساس کردم روز خاصیه ک همه ی اون آدمایی ک رفته بودن...یه دور برگشتن و تبریک گفتن و به یه بهونه ای یذره حرف زدن..

یکی برا نشون دادن حسن نیت، یکیم برا درست کردن رابطه...

:)))من فقط لبخند میزدم‌‌....حالا ک پین نیسی هی قل میخوری پایین...هی غصه میخورم.

آهااااااااا....امرووووز بجز این اتفاقای عجیببببب....کلی با دلبر مو نارنجیمون حرف زدم:)

بچه هی جک و جونور میفرسته برام...میگ حس میکنم خوب نیستی.=)

اون یکی دلبر هم اتاقی هم...بنظر دل تنگ میاد..

زندگی زیبا میگذره....امروز خوش نگذشت...فقط راه رفتم...تهشم با بابا و مامان رفتیم یسر ب خاله زدیم و یذره خودشیرینی کردم همین:/ 

نگماااا ولی این شوهرخالم منو بسی دوست میداره:)))

همین دیگ...حرفای قبل خوابم عجله ای و بی کیفیت شد...شرمنده:(

شب به عشق...غصت کم*_*

آو

واقعا روز دختر مگ چی داره؟///:

اکس آمده بود برای تبریک...اصلا کلی تعجبم...میخواست منو ببینه.

گفتم ک مخالفم. 

دروغ چرا....ازش میترسم:)

امروز یادش افتادم....کاش میتونستم عاشقش باشم...دلم نخواست^^

مهربون بود اما....

قسمت احمقانه ی ماجرا اونجاست ک این داستان ادامه داره....تو قراره عاشق کی شی؟((: