روزنوشت های یک عدد جوجه رنگی:))

داستان آدماس....نشستیم دور هم...زندگیمونو میکنیم.

روزنوشت های یک عدد جوجه رنگی:))

داستان آدماس....نشستیم دور هم...زندگیمونو میکنیم.

در ادامه

داشتم فکر میکردم که خودمم حوصله خوندن نوشته هامو ندارم.

  و الان،بعد از یه صحبت طولانی با مامان،خوابم پریده..

نظرش این بود منوتو هیچ جوره زوج درست حسابی ای نمی شدیم:))

خلاصه که...خواستم وقت خوابم بهم نریزه اما مثل اینک امشبم نباید خوابید:((

عامااااا...شبت به عشق و غصه کم:)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.